شیوه امیرمؤمنان
امام عظیمالشأن همیشه از اسراف، دلبستگی به زخارف دنیا و دوری از سادهزیستی و زی طلبگی رنج میبرد. بارها با حال رنجوری که داشته، در سرمای زمستان راه نسبتاً طولانی را در میان برف برای خاموش کردن یک چراغ طی کردند، مرحوم سید احمد آقا در این باره میگفت: ما با خاموش شدن چراغ حیاط، متوجه میشدیم که ایشان در حیاط هستند. فوراً خود را به ایشان میرساندم و میگفتم: خوب آیفون که بود، از طریق آیفون میگفتید، من میرفتم خاموش میکردم. ایشان میگفتند بالاخره یک کسی باید این کار را میکرد ...
هنگامی که از پاریس عازم وطن بودند، به دوستان پیغام دادند که منزل در پایین شهر تهیه کنید. بعد از رفتن به قم و بروز بیماری قلبی، به اصرار پزشکان معالج، ایشان در جماران ساکن شدند. در جماران ابتدا در منزل یک بنا که مساحت آن کمتر از صد متر بود، زندگی میکردند و محل کارشان نیز همان جا بود. بعد آقای امام جمارانی منزل خود را در اختیار ایشان گذاشت.
خرید تلفن
از آغاز انقلاب در خانه حضرت امام از تلفن خبری نبود، از این روی، شهرستانها اعتراض داشتند که ما به خاطر ارتباط با شما نیاز به تلفن داریم. حضرت امام میفرمود: «پول بیتالمال خرج رساله من و تلفن نشود» و سرانجام یک نفر تلفنی به نام ایشان خواستند، پنکهای تهیه کنند، امام فرمودند: نه! گفتند: هوا گرم است، اشخاص که میآیند نماز بخوانند، اذیت میشوند، امام فرمود: «بروند یک جای دیگر نماز بخوانند».
خانه امام
در اواسط نماز حس کردم، کسی در کنارم ایستاده و منتظرم است. نماز را تمام کردم، حسینآقا فرزند حاج آقا مصطفی را دیدم، گفت از بیت امام آمدهام که شما را دعوت کنم، ناهار آنجا بودیم. ما ناهار را بیت امام رفتیم، وقتی وارد بیرونی منزل امام شدم، خانه بسیار محقر و کوچکی دیدم که شاید حیاطش مجموعاً 13 یا 14 متر بیشتر نبود و اتاقهایی در قسمت پایین داشت. اتاق نسبتا بزرگی هم در بالا بود. اتاق بالا سالها رنگآمیز نشده و حالتی تقریباً ناراحت کننده داشت، البته این خانه، خانه استیجاری بود، تصادفاً جناب مرحوم آقای اشرافی داماد امام هم آنجا بودند، من به ایشان گفتم: ممکن است این خانه را یک قسمتش را تعمیر کنید و یک قسمت را رنگآمیزی کنید؟
پاسخ داد: که من این موضوع را به امام پیشنهاد کردم و حتی خدمتشان عرض کردم که من حاضرم از پول شخصی خودم که مربوط به بیتالمال نباشد، این خانه را از این صورت فعلی بیرون بیاورم، لکن امام موافقت نکرد و فرمود: «به همین سبک باشد، خانه مال صاحبش است، مربوط به غیر است و هیچ وجهی ندارد که حالا ما این خانه را بیائیم و تعمیراتی دربارهاش کنیم، رنگآمیزی کنیم، یک صورتی دهیم که تقریباً با زّی روحانی مناسبت و موافقی ندارد».
وساطت حاجآقا مصطفی
حاجآقا مصطفی فرمود: «یک روز برای طلبهای خدمت امام وساطت کردم، میخواستم پولی از امام بگیرم و به او بدهم. امام به وساطت من ترتیب اثر ندادند، مرتب دوم وساطت کردم، باز ترتیب اثر ندادند و این برای من مایه تعجب شده بود، مرتبه سوم وساطت کردم، امام در جواب فرمودند: «مصطفی! این کمد و گنجهای که میبینی، این پول در آن وجود دارد. این هم کلید این گنجه است، من این کلید را در اختیار تو میگذارم، هر چه پول میخواهی برداری و به این طلبه بدهی، مانعی ندارد، لکن به یک شرط و آن شرط این است که جهنمش را باید خود بروی، من دیگر حاضر نیستم به این طلبه روی عدم لیاقتی که در او وجود دارد، پول سهم امام بدهم، اگر حاضری جهنم را تحمل بکنی، این پول، این گنجه و این کلید در اختیار تو».
تو احتیاط نمیکنی
چند روزی که حضرت امام هر سال در کربلا تشریف داشتند، گاهی با ایشان کار داشتم و چون وضع بیرونی (خانه امام در) کربلا طوری بود که من داخل اتاق امام نمیتوانستم بروم، گاهی مطالبم را روی کاغذی مینوشتم و میدادم یک بار که روی کاغذی مطلبم را نوشتم و دادم، امام که به بیرونی تشریف آوردند تا به حرم برویم، در بین راه فرمود: «تو احتیاط نمیکنی»، من ذهنم از این حرفها خالی بود، اصلاً باورم نمیآمد که کاری کرده باشم، یعنی خطایی در ذهنم نبود. لذا عرض کردم که چکار کردم؟ امام فرمود: «تو این مطلب را روی کاغذ باطله مینوشتی» و این یکی از درسهای خیلی ارزندهای بود که من یاد گرفتم».
از شما توقع نداشتم
وقتی در نجف به ملاقات امام رفتم و گفتم با امام کار دارم، گفتند: امام پایین است. شیخ عبدالعلی داخل رفت و خبر داد. امام فرمود: بگو پایین بیاید.
هوا گرم بود. پایین رفتم، دیدم امام در وسط حیاط نشستهاند. سلام کردم و دستشان را بوسیدم، ایشان یک دستمالی داشت که عرق صورتشان را پاک میکرد، گفتم آقا شما اینجا نشستهاید و میخواهید مطالعه کنید، بنویسید، یک کولر شاید کفایت همه منزل را بکند، بگویید یک کولر اینجا بیاورند و شما بتوانید با خیال راحت مطالعه کنید. امام با کمال ناراحتی گفت: «... از شما توقع نداشتم این طور بگویید...».
کمک به فقرا
خدمت امام عرض کردم، چرا شما به فقرایی که میآیند، چیزی طلب میکنند، کم کمک میکنید، حدود پنجاه یا صد فلس (حدود یک یا دو تومان)، ولی به طلاب زیاد کمک میفرمایید؟
فرمود: این پول من نیست که به فقرا کمک بکنم یا نکنم، این پول امام زمان(عج) است و باید در راه گسترش اسلام مصرف شود و به شماها هم که کمک میکنم، به خیال اینکه خدمت به اسلام میکنیم و اگر شماها هم بدانید که خدمتی برای اسلام انجام نمیدهید، حرام است از این پول بگیرید.
هزینه منزل
طبق وظیفه در پایان ماه، صورت مخارج ماهیانه را به خدمت امام فرستادیم که در ضمن آن، مخارج خانه امام، مهمانیهای شخصی، رفت و آمدهای امام و پول برق خانه را نوشته بودیم. وقتی صورت مخارج را فرستادیم، پس از نیم ساعت، حاج احمد آقا (فرزند امام) تلفن زد و گفت: «از وقتی که صورت دادهاید، امام مرتب در لب باغچه قدم میزند و سخت ناراحت است، زیرا مخارج خانه آقا، در این ماه از ده هزار تومان، تجاوز کرده است، لذا امام میفرماید: اگر خرج خانه من از ده هزار تومان تجاوز کند، من اصلاً از اینجا میروم».
حاج احمد آقا گفت: شما ببینید که در این ماه، خرج اضافی چه بوده است، که به آقا بگوییم و خیال امام راحت شود. ما پس از جستجو در دفاتر، سه قلم خرج اضافه آن ماه را یافتیم که ابداً مربوط به منزل امام نبود؛
1- گازوئیلی که از خانه امام زیاد آمده بود، ما گفتیم در انبار حسینیه جماران بریزند.
2- به ماشینی که خانواده حضرت امام را میبرد، بر اثر بیتوجهی راننده خسارتی وارد شده بود.
3- ملامین برزنتی، تهیه شده بود تا داخل منزل حضرت امام از بالای پشت بام دیده نشود، زیرا پاسداران در آنجا پاس میدادند.
وقتی موضوع این چند قلم اضافه خرج را خدمت امام فرستادیم، احساس آرامش کردند و آسوده خاطر شدند.